خویش را بر محرمان آن بت چین بستهایم
بلبلیم و بال بر دامان گلچین بستهایم
محفل روشندلان را با چراغان کار نیست
خانه را از خویش چون آیینه آیین بستهایم
خاتم جمشید کز دست جهان گم گشته بود
ما گدایان بند از او بر کاسه چوبین بستهایم
پای نتوانیم ازین وحدتسرا بیرون نهاد
ما حنا بر پای خود در خانهٔ زین بستهایم
مطلب ما زین غزلگوییست ذوق خود سلیم
ورنه زین ناقصحریفان، چشم تحسین بستهایم