جام می در کف ز کوی او جدایی میکنم
بر سر خود خاک با دست حنایی میکنم
گر به سامان جهان، وصلش به من سودا کنند
آنچه دارم میدهم، دیگر گدایی میکنم
ارغوان گل میکند در باغ ما از زعفران
چهره لعلی از شراب کهربایی میکنم
چشم بر آداب رسمی تا به کی دارد کسی
شکوه از همشهریان روستایی میکنم
عشق طاعت برنمیتابد، سلیم از بیم خلق
گر نمازی میکنم گاهی، ریایی میکنم