ز تاب گل ز بس افروخت آشیانهٔ مرغ
سمندر از پی آتش رود به خانهٔ مرغ
تو فکر روزی خود را به آسمان بگذار
بود به عهدهٔ صیاد، آب و دانهٔ مرغ
کسی به غیر غم از دل نمیدهد خبری
سراغ گیر ز صیاد، راه خانهٔ مرغ
امید حاصل دنیا نشاطانگیز است
ز ذوق بیضه بود هر نفس ترانهٔ مرغ
صبوری از دل عاشق طلب مکن ناصح
مجوی بیضهٔ فولاد از آشیانهٔ مرغ
سرود دل به سر زلف او سلیم خوش است
که نیست بیاثری نالهٔ شبانهٔ مرغ