زده گل دست بر دامان حافظ
خورد بلبل قسم بر جان حافظ
کند از شعلهٔ آواز خود گرم
دف خورشید را دستان حافظ
ز مستی چون کشد گلبانگ در باغ
شود مرغ چمن قربان حافظ
زره را حلقهٔ دف کرد داود
چو برگردید از میدان حافظ
ز شورانگیزی رنگین غزلها
لب حافظ بود دیوان حافظ
چو گل در دف جلاجل گشته خاموش
سلیم از حیرت الحان حافظ