بهار شد که کند شیخ جلوهگاه غلط
به سوی میکده آید ز خانقاه غلط
ز شمع لاله و از لاله شعله ظاهر شد
که کرده اند ز مستی همه کلاه غلط
که گفته است گدایان عشق محتاجند
غلط رسیده به خدام پادشاه، غلط
ز جلوه ی توازان آب می شود که ترا
به آفتاب کند شمع صبحگاه غلط
دلم سلیم به حیرت ز کفر و دین افتاد
همیشه راه شود بر سر دو راه غلط