سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۰

هلاک تاج نه چون شمع صبحگاهی باش

چو آفتاب، سرافراز بی کلاهی باش

سواد کعبه چو بیرون ازین بیابان نیست

دوان چو برق ز دنبال هر سیاهی باش

صلاح کار خود از کف مده، حقیقت چیست

به ملک هند قدم چون نهی، سپاهی باش

همین بریدن آب از گلو، قناعت نیست

گلو بریده درین بحر همچو ماهی باش

به راه شوق مرا ضعف مانع است سلیم

ترا چو قوت رفتار هست، راهی باش