به یاد زلفت از هر سینه بوی مشک میآید
ز خاک کشتهٔ دیرینه بوی مشک میآید
خیال زلف او را در دلم هرگه گذار افتد
چو گل از زخمهای سینه بوی مشک میآید
به جوش آرد ز بس شوق می گلرنگ خونم را
ز خاکم هر شب آدینه بوی مشک میآید
حذر از فتنهٔ خوبان این گلشن، که سوسن را
ز خنجر همچو اهل کینه بوی مشک میآید
سلیم آهی کشیدم بر خیال زلف او آنجا
هنوز از خانهٔ آیینه بوی مشک میآید