چو گل به آب روان شد، چو می به تاب آمد
چو اشک رفت ز چشم من و چو خواب آمد
چه احتیاج به قاصد نیازمند ترا
که از صریر قلم، نامه را جواب آمد
خیال می کنی از بس فریب و پرکاری
هزار بار به دنیا چو آفتاب آمد
ز بس که خورده دل من فریب تشنه لبی
ز موج شعله به گوشم صدای آب آمد
سلیم می برم امشب به پای خم شمعی
که پیر دیر، شب رفته ام به خواب آمد