سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۲

رهنمای مقصد هرکس توکل می‌شود

همچو ابراهیمش آتش لاله و گل می‌شود

گر ز قید ناخدا آزادسازی خویش را

موج دریا همچو مرغابی ترا پل می‌شود

سفله را کی می‌توان از لاف دولت منع کرد

باغبان چون در چمن گل دید، بلبل می‌شود

صحبت مستان تمام عمر در پای گل است

بلبلان را گرچه صحبت بر سر گل می‌شود

سایهٔ گل، طشت آتش بر سرم ریزد سلیم

لطف او بر من ز بخت بد، تغافل می‌شود