چه عیش ها که اسیران به وصل ساز کنند
سرشک اگر بگذارد که چشم باز کنند
ز پاکدامنی من به عشق می شاید
که همچو صبح به دامان من نماز کنند
چو دل ز شکوه تهی گشت، عمر افزاید
شود دراز، گره چون ز رشته باز کنند
برهنه ایم، که ننگ است اهل همت را
که دست خود به سوی آستین دراز کند
ز اتحاد، به محشر سلیم نیست عجب
که خاک پیکر محمود را ایاز کنند