سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۸

با عشق، کی مراتب امید شد بلند؟

گردید سایه پست، چو خورشید شد بلند

دارد سری به سینه ی مجروح عاشقان

هرجا که ناخنی چو مه عید شد بلند

موج شراب، دام تذرو سعادت است

از فیض جام، پایه ی جمشید شد بلند

تعجیل آفت است، که هم بیشتر نماند

سرو چمن که دیرتر از بید شد بلند

ایام می دهد به شهان، هرچه می دهد

دست تو ای گدا به چه امید شد بلند؟

انگشت اگر کسی به لب جام زد سلیم

شور و فغان ز تربت جمشید شد بلند