سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۸

ساقی دلگشای ما آمد

رفت و بر مدعای ما آمد

جلوه گر گشت ختر رز باز

کهنه ی باصفای ما آمد

شیشه ی باده دید ابر بهار

تا چمن در قفای ما آمد

بیخودی آورد نسیم چمن

فصل گل هم برای ما آمد

شیشه ای هرکجا شکست، به گوش

می کشان را صدای ما آمد

گر نسیمی به مجلس مستان

رفت، آواز پای ما آمد

دل ما در بغل شکست سلیم

سنگ عشقی سزای ما آمد