سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۲

کجاست عشق که آتش فروز آه شود

مرا به چشمه ی تحقیق، خضر راه شود

هلاک مشرب آنم که پاره ی نمدی

اگر ز خرقه زیاد آیدش، کلاه شود

دهد به خلوت دل وعده ی وصال مرا

هزار حیف، کسی نیست تا گواه شود!

به رنگ اخگر کشمیر، روی خود را چند

کنیم زآتش می سرخ و او سیاه شود

ز خاک بر سر خود ریختن چو چاه کنان

اسیر عشق به هرجا نشست، چاه شود

ز بس رجوع خلایق، سلیم نزدیک است

که راه خانه ی درویش، شاهراه شود