سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۷

کسی را در فغان ناله چون محبوب می‌خواهد

اگر خاموش گردد، همچو آتش چوب می‌خواهد

دماغ آشفته بسیارند در کنعان شوق، اما

نسیم پیرهن می‌گردد و یعقوب می‌خواهد

ز بس در هر دیاری یار دور افتاده‌ای دارم

به هرسو می‌پرد مرغی، ز من مکتوب می‌خواهد

خدایا دور داری آن حریف بی‌تمیزی را

که بد می‌فهمد و از ما سخن را خوب می‌خواهد

سلیم آن بی‌وفا آخر وفا بر وعده خواهد کرد

ولیکن عمر نوح و طاقت ایوب می‌خواهد