کاروانی دگر از مصر هوس میآید
مژدهٔ یوسفی از بانگ جرس میآید
طالع شهرت پروانه بلا شد در عشق
ورنه بیتابی او از همهکس میآید
چون صبا بوی سر زلف تو آرد گستاخ
سرزده تا به دلم همچو نفس میآید
کرده محرومی باغم به اسیری خشنود
زان که بوی چمن از چوب قفس میآید
ناامیدی روش اهل طلب نیست سلیم
از هما آنچه نیاید، از مگس میآید