سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۰

عشق دل‌ها را به آن زلف چو سنبل می‌دهد

زلف چون دلگیر می‌گردد، به کاکل می‌دهد

گل شکفت و در چمن بازار سودا گرم شد

باغبان ساغر ز ما می‌گیرد و گل می‌دهد

همچو مستان هر نفس جامی ز روی دوستی

گل ز گل می‌گیرد و بلبل به بلبل می‌دهد

عشق گوید با تو دارم کارها در وقت مرگ

موج دریا وعده ما را بر سر پل می‌دهد

صورت چین است پنداری نگار ما سلیم

هر نگاه گرم او یاد از تغافل می‌دهد