در چمن دوش صبا بوی تو سودا میکرد
گل به کف داشت زر و غنچه گره وامیکرد
سرو قد تو ز بیرون چو خرامان بگذشت
چمن از رخنهٔ دیوار تماشا میکرد
نتوان کام به زور از لب معشوق گرفت
گر میسر شدی این کار، زلیخا میکرد
گوشهگیری چو من ایام ندیدهست، کجاست
آنکه دایم هوس دیدن عنقا میکرد
رخصت گریه مرا نیست، وگرنه مژهام
خندهٔ موج، گره بر لب دریا میکرد
آنچه در حوصله گنجد به طلب، گر موسی
زود بیهوش نمیگشت تماشا میکرد
نتوانم که کشم منت بیگانه سلیم
چارهٔ درد دلم ورنه مسیحا میکرد