سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۸

طالع من شد ضعیف از بس غم افلاک خورد

رنگ و روی اخترم زرد است از بس خاک خورد

در تمام عمر، زاهد روزه نتوان داشتن

روزی خود را چرا باید بدین امساک خورد

جرعه ای گفتم مگر صوفی ازان خواهد کشید

از کفم پیمانه را کافر گرفت و پاک خورد!

آسمان گر قرص خورشیدم دهد، دور افکنم

گر همه چون شعله ام باید خس و خاشاک خورد

هرکه را جام شرابی دسترس باشد سلیم

چون شقایق از چه می باید دگر تریاک خورد؟