عشق خونریز که شیر مست است
به دل از تیر تو در نی بست است
هر کجا راهزنی برخیزد
با تو چون دزد حنا همدست است
حذر از فتنه ی آن چشم سیاه!
تیغ دارد به کف و بدمست است
این چه بالاست، که در طرف چمن
سرو چون سبزه به پیشش پست است
جای زر در کف آزاده سلیم
چون زر داغ به پشت دست است