از شوق تو دل همره عمر گذران است
چون ریگ روان همسفر آب روان است
در موسم پیری مطلب کام ز خوبان
خمیازه به صد زور در آغوش کمان است
ای غم به ادب پای نه اینجا که دل ما
چون خانه ی آیینه، مقام پریان است
گر سرو بود کج کله و برزده دامان
منعش نتوان کرد ازینها که جوان است
بر شعشعه ی حسن تو موسی چو نظر کرد
فریاد برآورد که این شعله همان است
در پیش غم عشق سلیم آفت مردن
همچون شب آدینه و ماه رمضان است