خوش وقت آنکه خصمی گردون ندیده است
هر شب ز خیل فتنه شبیخون ندیده است
با من مگو که داغ جدایی ندیده ای
صدبار بیش دیده دلم، چون ندیده است؟
ما پستی و بلندی صحرای عشق را
بسیار دیده ایم که مجنون ندیده است
فصل خزان مجوی رعونت ز شاخ گل
هرگز کسی قلندر موزون ندیده است
هر سو دود سلیم ازان طفل اشک من
کز خانه کم برآمده، بیرون ندیده است