هوای تخت ندارد کسی که گوشهنشین است
سر و دلی که به ما دادهاند تاج و نگین است
به غیر عیب جهان بر زبانشان سخنی نیست
مدار صحبت آزادگان عشق برین است
به سر رویم همه شب به کوی یار و عبث نیست
کلاه ما که چو پاپوش شبروان نمدین است
گمان زر چو ندارد دل حریص ملول است
که خنده رویی هندو ز زعفران جبین است
ز اعتماد سمند تو داغم ای شه خوبان
که هرچه هست ترا در رکاب خانه ی زین است
دل سلیم کند هر کجا اراده ی طاعت
اشاره می کند ابروی او که قبله چنین است