سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳

ساقی بیا که فصل بهاران غنیمت است

جامی بده که صحبت یاران غنیمت است

مستند بلبلان و گلستان شکفته است

نی یک غنیمت است، هزاران غنیمت است

ابر کرم ز وادی ما تند می رود

ای سبزه سر برآر که باران غنیمت است

افتاده ای ز گردش افلاک اگر ز خاک

برخاست همچو گرد سواران، غنیمت است

از زخم دل منال درین صیدگه سلیم

جان برده ای ز شیرشکاران، غنیمت است