آنکه در شور آورد شوریدهحالان را می است
نالهٔ نی بر دل آشفتگان تیر نی است
گر غمی داری، میی دارم که زنگ از دل برد
صیقل آیینه ی آشفتگان موج می است
وعده ی وصل آن گل رعنا به فردا می دهد
هیچ کس اما نمی داند که آن فردا کی است
ای جرس غافل مشو از خود که همچون رهزنان
کاروان مصر را چشم زلیخا در پی است
پای در گل مانده در گیلان مرا، ورنه سلیم
در فراق ری دلم ویرانتر از شهر ری است