چون صراحی، خندهام با چشم گریان آشناست
همچو گل چاک گریبانم به دامان آشناست
در گلستان محبت غنچهای کم دیدهایم
همچو زخم تیر، چشم ما به پیکان آشناست
هرچه از چشم تو دیدم، میکشم از دست دل
شیوهٔ دیوانگان با طرز مستان آشناست
کوه و صحرا بس که آب از دیدهٔ من خوردهاند
هرکجا خاریست، با چشم چو مژگان آشناست
داده گل گوشی به فریادم درین گلشن سلیم
نالهام گویا به طرز عندلیبان آشناست