سبزهٔ خطش دمید و روزگار عاشقیست
فصل گلریزان داغ و نوبهار عاشقیست
از دلم چون کاوکاو شوق را بیرون کنم؟
نیست این خار کف پا، خارخار عاشقیست
آسمان با خاکساران در مقام کبر نیست
این غبار خاطرم از رهگذار عاشقیست
حیف اوقاتی که صرف کار دیگر میشود
فکر فکر میپرستی، کار کار عاشقیست
گر بقای جاودان خواهی سلیم از عشق جوی
زان که آب زندگی در جویبار عاشقیست