سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

آنکه پیغامی به سوی او برد از ما، دل است

نامهٔ بی‌طاقتان بر بال مرغ بسمل است

بر کمر دامن زدم بر عزم رفتن همچو سرو

نیستم از بیخودی آگه که پایم در گل است

در وداعش گر نرفتم، احتیاج عذر نیست

دوست می داند که استقبال هجران مشکل است

در جهان از من ندیده هیچ کس مظلوم تر

می کنم این دعوی و کسری گواه عادل است

گر سلیم از ما گریزند آشنایان، دور نیست

کی شود همصحبت دیوانه، هر کس عاقل است