نوبهار است و چمن در پی سامان گل است
ابر بر روی هوا، دود چراغان گل است
بس که گل سر زده از هر سر خار ماهی
کوچه ی موج به دریا چو خیابان گل است
مستی از لاله سر شحنه چراغان کرده ست
می دلیرانه بنوشید که دوران گل است
باغبان خار عبث بر سر دیوار نهد
رخنه ی این چمن از چاک گریبان گل است
ترسم آخر همه اطراف چمن درگیرد
از چراغی که نهان در ته دامان گل است
گل چو ما نیست که از قصه ی عشاق سلیم
نکته ای چند بر اوراق پریشان گل است