آمد بهار و ابر هوادار ما شده ست
تا رفته می ز شیشه به ساغر، هوا شده ست
بلبل سواد خوان گلستان شد و هنوز
قمری همین به حرف الف آشنا شده ست
دشوار بود عزم فلک پیش ازین، ولی
آسان به دور ما چو ره آسیا شده ست
خون می چکد ز ناله ی بی اختیار او
مرغ چمن ز دامگه آیا رها شده ست؟
عشقم سلیم می برد از ورطه برکنار
طوفان درین محیط، مرا ناخدا شده ست