نظاره ی تو ز بس دلفریب افتاده ست
شکست در صف صبر و شکیب افتاده ست
به حیرتم که ازین مشت پر چه می خواهد؟
چه باغبان ز پی عندلیب افتاده ست؟
زبان دعوی ام از شرم بسته است، افسوس
که ذوالفقار به دست خطیب افتاده ست
کند ز چهچهه بلبل، فغان به یاد وطن
کبوتری که به گلشن غریب افتاده ست
شده ست زینت دیهیم آفتاب، سلیم
ز بس که گوهر اشکم نجیب افتاده ست