با رسوم جهان دلم جنگی ست
خارج ساز من خوش آهنگی ست
ماتم و سور این جهان خراب
گریه ی مست و خنده ی بنگی ست
شعله با آه من اگر خود را
نسبتی می کند، ز یکرنگی ست
عجز و زاری ست کار اهل نیاز
که درین ره، حنای پا، لنگی ست
چرخ را طبع روشن تو سلیم
همچو آیینه در کف زنگی ست