سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

گرفته از علم سروقد او پیش خیلی را

ز سبزی داغ دارد چهرهٔ او خال لیلی را

به باغ ای گل نزاکت را به پیش روی او بگذار

که چندان اعتباری نیست مهمان طفیلی را

۳

ازان مجنون شود از دیدن ماه نو آشفته

که می بیند به دست دیگری خلخال لیلی را

ز بس افسانه ی لعلش جهان را دلنشین افتاد

عقیق آسا در آب انداخت انوار سهیلی را

سلیم آشوب محشر را به چشم خویشتن دیده‌ست

ز مظلومان او هر کس شنیده وای ویلی را