در همه آفاق طاقی در همه عالم تمامی
صبح عیدی شام وصلی ماه خاصی شمع عامی
همچو کیفیت به طبعی همچو مینایی به چشمی
چون روان جاری به جسمی ذوقسان مضمر به کامی
در همه صورت بدیعی در همه معنی لطیفی
در همه چشمی قبولی در همه خویی تمامی
عاجزم اندر صفاتت تا چه خواهد بود ذاتت
نور محضی جان صرفی یا ملک یا مه کدامی
همچو نشئه در شرابی نای مطرب را نوایی
گلبن و سروی به بستان آفتاب و مه به نامی
رند مستی پارسایی مطربی مانی نوایی
ساقیای در بزم مستان یا که صهبا یا که جامی
چون دُهُل اندر خروشی خُمصفت دایم بجوشی
زآتش می پخته کن خود را تو ای صوفی که خامی
نیکنامی در طریق عشق بدنامی است خوش باش
گر تو بدنامی به عشق آشفته آخر نیکنامی
خدمتت آرد فرشته هم غلام تست غلمان
گر به خیل بندگان حیدر صفدر غلامی