نافه بنافه دارد اگر آهوی تتاری
تو صد هزار نافه از چین مو بباری
جز چشم جان شکارت در چین زلف جادو
هرگز ندیده آهو در چین کسی شکاری
ای خط تو دود و عودی بر روی آتشینش
بر مجمری که دیده عودی چنین قماری
زآن چشمکان کافر دارم حذر که دیدم
صد ملک دل زبیمش در زلف تو حصاری
نقص و کمال مردم از عشق میتوان یافت
آری محک شناسد زر را به کم عیاری
چون استوار نبود پیمان عمر با کس
محکم کنند پیمان یاران بعهد یاری
تا زلفت بیقرارت منزلگه رقیب است
آشفته را نمانده بر جان و دل قراری
غیر از علی که باشد سلطان به کشور عشق
جز عشق عاشقان را نبود دگر دیاری