این چه روی است که تو ای بت ترسا داری؟
بت و آتشکده محراب و کلیسا داری
گر بهشتی ز چه هندو بچه داری به کنار
ور کنشتی ز چه محراب و مصلی داری؟
تو اگر کعبهای ای زلف به بت سجده مکن
ور بتی ای رخ در کعبه چه مأوا داری؟
میکشی از خط مشکین رقمی بر گل تر
تا که بر خون که از غالیه طغرا داری
من گرفتم که بسوزی تو به یک جلوه ز دوست
تو که پروانهای از شمع چه پروا داری؟
گر بود عشق چه فرقت ز بهار و ز خزان
بلبل از رفتن گل بهر چه غوغا داری؟
نظمت آشفته پریشان بود و شورانگیز
سر سودای که برگو به سویدا داری؟
غم بیسیم و زری از چه خوری ای درویش
تو که در هردو جهان تکیه به مولا داری؟
از گناه دو جهانت چه غم و بیعملی
تو که بر حیدر و اولاد تولا داری؟