آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۳

نوبتی نو میزنی ای نوبتی امشب بنام

این چه شادی بود و این نوبت چه وین عشرت کدام

هست عیدی تازه یا نوروز فیروزی طلب

مژده فتح است این یا نوبت دولت بنام

صوفی آسا از تو در رقصند ذرات وجود

بازگو کاین عید فرخ روز را آخر چه نام

تا چه شد کامد صلای عیش عام از محتسب

مطربان را چنگ بر کف ساقیانرا می بجام

مغبچه حوری و غلمان می شراب کوثری

میفروشان همچو رضوان میکده دارالسلام

هر کجا رندی فشاند آستین بر زاهدی

هر کجا مستی کشد از شیخ و واعظ انتقام

شیخ بسته خانقه کنجی گرفته سوگوار

میکشان را دل شکسته میگساران شادکام

آری آری غاصب حق علی شد در جهیم

لاجرم بر شیعیان لازم بود عیش مدام

خیز آشفته بزن جامی و دستی برفشان

دوست را عشرت حلال و عیش بر دشمن حرام