دوش بی شمع جمالت بزم عیش افروختم
عود وش از یاد زلفینت بر آتش سوختم
چون صدف دیده بدامان ریخت در شام فراق
آن گهرهائی که از خون جگر اندوختم
۳
جز فغان و سوختن اندر طریق عاشقی
بلبل و پروانه را من شیوه ها آموختم
دوش همچون شیخ صنعان بر در دیر از وفا
دین و دل در عشق آن ترسا بچه بفروختم
جامهای عاریت آشفته افکندم بزیر
تا که بر تن کسوت مهر علی را دوختم