چون خال هندوی تو بر آتش نشستهایم
سوزان ولیک تازه و تر خوش نشستهایم
برد و سلام خواند بر او جبرئیل عشق
در باغ چون خلیل و بر آتش نشستهایم
رد و قبول در کف صورت نگار و ما
چو لعبتی به کاخ منقش نشستهایم
عشق تو آتشی است پی امتحان و ما
اندر خلاص چون زر بیغش نشستهایم
مست شراب رنجه ز درد سر خمار
ما از شراب عشق تو سر خوش نشستهایم
قومی کنند بر سر دنیای دون نزاع
ما فارغ از نزاع و کشاکش نشستهایم
آشفتگی ما چو ز سودای زلف تست
مجموع خاطریم و مشوش نشستهایم
تا رایض است مهر علی چرخ رام ماست
نشکفت اگر به توسن سرکش نشستهایم
ما زر نهایم لیک خود از معدن زریم
پهلوی زر ناب چو مرقش نشستهایم