ایکه شد ما در فکرت پی وصف تو عقیم
عقل در معرفت ذات تو چون رای سقیم
سر من قابل فتراک کمند تو نبود
لاجرم در سم گلگون تو کردم تسلیم
مرغ شب گر بتواند صفت مهر منیر
ره سوی کنه کمال تو برد وهم حکیم
غمزه از جا ببرد خلق و گرنه این کار
ناید از نرگس مکحول و زابروی و سیم
تا که آن لعل سخن گوی تو آمد بحدیث
شده از گفته تو حادث اسرار قدیم
عقل در پرده عشاق ندارد راهی
پرده عصمت کبری ندرد دیو رجیم
ایشه ملک حقیقت علی ای معنی عشق
که بود عقل بخاک سر کوی تو مقیم
شاید آشفته زحب تو درآید به بهشت
داخل خلد نشد جز سگ اصحاب رقیم