رند و مستم دگر نمیدانم
بیخود استم دگر نمیدانم
تا بود نقش تو به کعبه دل
بتپرستم دگر نمیدانم
۳
توبه و عهد ساغری زاهد
دی شکستم دگر نمیدانم
سبحه زرق و رشته زنار
برگسستم دگر نمیدانم
برگسستم علاقه از عالم
بر تو بستم دگر نمیدانم
۶
خستهام از طلب به کوی مغان
برنشستم دگر نمیدانم
کیست آشفته مدحخوان علیست
آنچه هستم دگر نمیدانم