آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۶

ساقیا مستند چشمانت دمی هشیار باش

خواب می‌آرد فسون غمزه‌ات بیدار باش

عقل بر دین می‌کند ترغیب و عشق او به کفر

کفر عشق اسلام دان و ز عقل و دین بیزار باش

۳

لعل او دارد مسیحایی نهان در زیر لب

ای دل من مرده وای چشم او بیمار باش ‏

لعل قد او ببین سنگست لعل سرو چوب

بنده لعل سخنگو سرو خوش‌رفتار باش

چند ای موسی سینا روی با جد و جهد

گو بیا در طور عشق و طالب دیدار باش

۶

من که در بیت‌الحزن یعقوب‌وَش افتاده‌ام

صدهزاران یوسفم گو بر سر بازار باش

خواهشی آشفته چو گل گر بشکفتی در باغ خلد

در گلستان ولای مرتضی گو خار باش