اگر نه ذرهای از مهر روی معشوقست
مقام عشق چرا بر فراز عیوقست
به دشت عشق به هر گام پا نهی ای دل
نیاز عاشق مسکین و ناز مشعوقست
چه نقش کرده به پرچم دلا سپهبد عشق
که سربهسر دو جهانش به زیر منجوقست
به کوی بادهفروشان بگو چه استغناست
که کیمیا برایشان زماد محروقست
به خاکساری و افتادگیست درویشی
نشان فقر نه کشکول و خرقه و بوقست
طراز نطق من آشفته از مدیح علیست
عیان نشان ولایش مرا ز منطوقست
مگر که دست بگیرد مرا در این غوغا
علی که بنده خالق خدای مخلوقست