ای اشک مرا از سر کویش خبری گوی
ز آنروی که بسیار دویدی تو در این کوی
هرچند که گل از طرف حُسن به برگ است
او نیز کم است از رخ خوب تو به صد روی
غم نیست ز دشنام رقیبان چو نهانی
بسیار نظرهاست سگت را به دعاگوی
گویم صفت نکهت زلف تو و لیکن
ترسم که از این قصّه برد باد صبا بوی
گر غارت دلها کند آن طرّه خیالی
با او بدر آویز از اینها سر یک موی