هرگز به جهان چیزی جز یار نمیماند
جز عمر ولی آن هم بسیار نمیماند
گر جلوه دهد خود را در چارسوی خوبی
حسن رخ یوسف را بازار نمیماند
گر دل طلبد کامی ایّام نمیبخشد
ور یاد کند لطفی اغیار نمیماند
ای دل به دعا یادی از بیاثران امروز
کز ما و تو هم روزی آثار نمیماند
تا کار دلآزاری شد غمزهٔ شوخش را
یک لحظه خیالی را بیکار نمیماند