مرا بیتو راحت الم مینماید
وگر شادمانیست غم مینماید
سفالِ سگانِ گدایانِ کویت
به چشمم به از جام جم مینماید
خیال دهانت به شهر وجودم
طریقی ز ملک عدم مینماید
خجل شد مه نو ز ابروی شوخت
به مردم از آن روی کم مینماید
خیالی به جور از تو رخ برنتابد
که در عشق ثابتقدم مینماید