تا گلشن از طراوت روی تو یاد داد
سرو از هوای قامت تو سر به باد داد
دلتنگ بود غنچه به صد رو چو من ولی
پایش صبا گرفت و خدایش گشاد داد
با گل نداد حسن رخت نقشبند صنع
پیرایه یی ست حسن که با هر که داد داد
اسباب نامرادیِ جاوید بود و غم
عشق تو تحفه یی که بدین نامراد داد
با اهل درد عشق تو تقسیم شوق کرد
چیزی زِ یادِ تو به خیالی زیاد داد