اگر معارضه حُسن تو را به حور افتد
رخ تو بیند و از شرم در قصور افتد
تو آفتابی و فریاد مهر برخیزد
ز پرتو تو به هر خانه یی که نور افتد
گمان مبر که گذارم ز اختیار تو دست
کمند حلقهٔ زلفت مگر ضرور افتد
گذار رسم عداوت که از ستیزه گری
ز دل رقیب تو نزدیک شد که دور افتد
بلاکشی چو خیالی کجاست جز ایّوب
که در کشاکش محنت چنین صبور افتد