افسوس که ره بینان یک یک ز نظر رفتند
وز راه سبکباری با هم به سفر رفتند
پای از سر و جان بر کف در راه رضا بودند
از یار چو فرمان شد مجموع به سر رفتند
همراه طلب کایشان از دولت همراهی
در بادیهٔ حیرت ایمن ز خطر رفتند
بودند به صد عشرت در قصر جهان عمری
و آخر دل پر حسرت زاین خانه به در رفتند
بر اهل نظر کاری جز عجز نشد معلوم
در کارگه عزّت هرچند که در رفتند
از راه جهانداری برتاب خیالی روی
ز آن روی که همراهان از راه دگر رفتند