هر دُر اشکی که آمد چشم گریان را به دست
بر سرِ بازار سودای تو بر وجهی نشست
شیوهٔ رفتار اگر این است ای سرو بهشت
شاخ طوبی را بسی بر طرف جو خواهی شکست
سرو اگر لافد به بالای تو آب او مبر
سهل باشد زور کردن بر حریف زیر دست
میل دل با چشم او از غایت دیوانگی ست
عین بی عقلی ست صحبت داشتن با ترک مست
میکشد پیش خیال او خیالی نقد جان
درخور او نیست امّا هرکه هست و هرچه هست