چمن را تا نسیمت در دماغ است
ز شادی غنچه را دل باغ باغ است
چو گیسو باز کردی رخ مپوشان
که حسن شب به دیدار چراغ است
تو برخور گرچه از خوان جمالت
نصیب جان عاشق درد و داغ است
چو عشق آمد درون سینهای جان
تو فرما، کز توام باری فراغ است
خیالی ماجرای ما و زلفش
همان افسانهٔ طوطی و زاغ است